نوشته شده توسط : جواد سوباسا

 

يک شبي مجنون نمازش را شکست


بي وضو در کوچه ليلا نشست

 

.... 

 

عشق آن شب مست مستش کرده بود


فارغ از جام الستش کرده بود

 

....

 

سجده اي زد بر لب درگاه او


پُر ز ليلا شد دل پر آه او

 

....

 

گفت يا رب از چه خوارم کرده اي


بر صليب عشق دارم کرده اي

 

....

 

جام ليلا را به دستم داده اي


وندر اين بازي شکستم داده اي

 

....

 

نيشتر عشقش به جانم مي زني


دردم از ليلاست آنم مي زني

 

....

 

خسته ام زين عشق،دل خونم نکن


من که مجنونم تو مجنونم نکن

 

....

 

مرد اين بازيچه ديگر نيستم


اين تو و ليلاي تو... من نيستم

 

....

 

گفت اي ديوانه ليلايت منم


در رگ پنهان و پيدايت منم

 

....

سالها با جور ليلا ساختي


من کنارت بودم و نشناختي





:: بازدید از این مطلب : 381
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : جمعه 29 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: